سلام دختر ناز و عسلی خودم روزت مباااااااااااااااااارک دخمل یکی یه دونه ی ما امسال ، اولین سالیه که روز کودک واسم معنا پیدا کرد،چون تو بودی نازنینم روز پنج شنبه از طرف اداره ی ما،برای شما کوچولوها جشن گرفتن و برای روز کودک به شما هدیه ای دادن،از کل استان همکارام اومده بودن و محل مراسم چابکسر بود؛اول قرار بود بابا داود هم باهامون بیاد ولی واسشون کار پیش بود و مجبور شدیم مادر ودختری بریم؛بماند تا برسیم چابکسرچه آتیشی سوزوندی و همش سعی داشتی از صندلی مخصوصت بیای بیرون،و آخرش هم مجبور شدم از صندلی خودت بیارمت بیرون و رو صندلی اصلی ماشین بنشونمت؛آخه اینکار خطرناک بود دختر گلم ولی چه کنم,با غر غر زدنای جنابعالی مجبور شدم اینکار خطرناک ...