آینا جونمآینا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه سن داره
بابا داود منبابا داود من، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مامان مریم منمامان مریم من، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
آشنایی من و عشقمآشنایی من و عشقم، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات آینا گلی

10ماه هم تمام شد

سلام دخمل لوس مامان الهی فدات شم 10ماهگیت مبارکه... وزن 9400 قد74   میخواستم امروز کل عکسهای 10 ماهگیت رو از گوشیم بریزم داخل کامپیوتر ولی چند روز پیش سیم رابط رو گاز زدی و عین موشی ها داشتی سیم رو پاره میکردی و موفق هم شدی...الان متوجه شدم که سیم رابط کار نمیکنه...برم یدونه بخرم و بعد بیام عکسهات رو بذارم این لباس سرمه ای رو امیر حسام و بردیا برات خریدن...مرسی پسرعموها   آینا جوووون و کیانا جون       آینا جونی و مهرناز جونی   آینا جونی و خاله مطهره جونی ...
9 مهر 1394

جشن دندونی دخترم

عزیز دل مامان سلام بیست شهریور برات جشن دندونی گرفتم از هفته ی قبلش که مادر جونی(مامان خودم) زحمت همه ی کارها رو کشید؛خاله جون مطهره هم با خاله اکرم(دوست مهربون خودم) زحمت کشید و خونه رو تزیین کردن ایشاالله برای مادرجونی بتونیم جبران کنیم و همینطور برای عروسی خاله اکرم و خواهر خوبم مطهره جونم جشن خوبی بود ولی از اونجایی که شما تا ساعت 4 بیدار موندی و بارسیدن مهمونا شما هم خوابت برد،به زور یک ساعت بعد بیدارت کردیم و کلی نق نقو بودی و عصبانی ولی بارفتن مهمونا کلا از این رو به اون رو شدی و حالت خوب شد ومعلوم شد شلوغی کلافت کرده بود ایشاالله که امسال واسه تولدت جبران کنی و خوش اخلاق باشی...از همه ی کسایی که دعوت مارو قبول کردن ...
24 شهريور 1394

9 تا 10 ماهگی دخترم

سلام به دختر نازم که این روزا خیلی شیرین شدی و با لوس بازیهات دل من و همه رو بردی چندتا خبر از هفته ی گذشته دارم اول اینکه عروسیه خاله مهنوش دوست صمیمی من  بود،،و دخترم حسابی تیپ زده بود که حتما باید وقت کنم و عکس هاش رو بذارم و بعد اینکه شب بعدش یعنی 18 شهریور عروسیه عمه مریم بود  و تو واقعا ماه شده بودی،سر فرصت عکس هارو میذارم اینجا تا وقتی بزرگ شدی ببینی چقدر لباسات ناز بوده و ما چقدر سلیقه به خرج دادیم تا قشنگترین لباس رو برات بخریم... عمه مریم رفت خونه ی خودش...،ایشاالله خوشبخت بشه در کنار عمو محمد خبر بعداینکه جشن دندونی شما بود؛به تاریخ 20 شهریور ...همینکه فهمیدیم دندونت نیش زده،واست جشن دندونی گرفتیم،خلاصه ما...
23 شهريور 1394

دخمل ما دندون داره

سلام سلام صدتا سلام                  من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم                     صاحب مروارید شدم یواش یواش و بی صدا                    شدم جز کباب خورا دندونت مبارکت باشه دختر نازم تاریخ اولین دندون 1394/6/14 که آینا خانم 9 ماه و پنج روزش هست     دختر نازم قراره 20 شهریور برات جشن بگیریم...ایشاالله بعدا میام عکس هاش رو میذا...
15 شهريور 1394

روزت مبارک آینای مامان

دختر ♥   ♥دختر♥یعنی دوتا دست کوچولو که تو دستای باباش گم میشن ♥   ♥دختر♥یعنی یه عالمه احساس ... ♥     ♥دختر♥یعنی لبخند دلنشین خدا ...♥   ♥دختر♥یعنی گرمی بخش خونه ...♥   ♥دختر♥یعنی دنیای رنگی رنگی ...♥   ♥دختر♥یعنی دنیاش بغل باباش ...♥   ♥دختر♥یعنی بابایی ...♥   ♥دختر♥ یعنی هیچ وقت فراموش نمیکنه تولد ! روو ...♥   ♥دختر♥یعنی کلید قلبتو ندی دست هر کی ......
25 مرداد 1394

یه روز خوب با فامیلهای بابایی

بفرمایید ادامه... اولی ...مامان مریم خودمه منم بغل عمه مریم هستم   آیناگلی و معصومه جون و ماهان جون   اولین نفر مامان مریم منه،آیناگلی بغل عمه مریم...این کنار مرجان جون و روبروش ماهان جون   آیناگلی و عمه مریم   عمو محمد>>>شوهر عمه مریم....عموی مهربون اون روز حسابی زحمت کباب درست کردن رو کشید   این حاج خانوم هم مامان بزرگ مهربون باباداود هستش...یه مادربزرگ دل زنده...یه مادربزرگی که پایه ی همه ی خوراکی خوردن با ما هست  مخصوصا چیپس و پفک&nbs...
15 مرداد 1394

ایثار...

ﻧﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... ﻭ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ  ! ﺣﺲ ﺁﺯﺍﺩ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺭﺍ    ﺑﻪ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺩﺍﺩﻥ   ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ! ...
5 مرداد 1394