9 تا 10 ماهگی دخترم
سلام به دختر نازم که این روزا خیلی شیرین شدی و با لوس بازیهات دل من و همه رو بردی
چندتا خبر از هفته ی گذشته دارم
اول اینکه عروسیه خاله مهنوش دوست صمیمی من بود،،و دخترم حسابی تیپ زده بود که حتما باید وقت کنم و عکس هاش رو بذارم
و بعد اینکه شب بعدش یعنی 18 شهریور عروسیه عمه مریم بود و تو واقعا ماه شده بودی،سر فرصت عکس هارو میذارم اینجا تا وقتی بزرگ شدی ببینی چقدر لباسات ناز بوده و ما چقدر سلیقه به خرج دادیم تا قشنگترین لباس رو برات بخریم...
عمه مریم رفت خونه ی خودش...،ایشاالله خوشبخت بشه در کنار عمو محمد
خبر بعداینکه جشن دندونی شما بود؛به تاریخ 20 شهریور ...همینکه فهمیدیم دندونت نیش زده،واست جشن دندونی گرفتیم،خلاصه ما دلمون کوچیکه دیگه...نذاشتیم دندونت قشنگ در بیاد
خبر بعد اینکه کاملا معنی دد رو میفهمی و کافیه ببینی من لباس پوشیدم،دستات رو به طرف من دراز میکنی که بغلت کنم،الهی من فدای دستای کوچولوت بشم
شب ها هم دوست داری خودت بخوابی و اصلا خوشت نمیاد که بذارم رو پام و تکونت بدم،و اینکه شیشه شیرت رو هم خودت نگه میداری و شیرت رو میخوری
کلا نفس مامانی
دوستت دارم
بووووووووووووووووووووووووووس
____________________________________________
پ ن 1 :دندون دخملی قشنگ اومد بیرون.........عکس دندونش رو هم واستون میذارم
خب رسیدیم به عکسهای عروسی خاله مهنوش و بعدش عمه مریم به ترتیب: