آینا جونمآینا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
بابا داود منبابا داود من، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
مامان مریم منمامان مریم من، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
آشنایی من و عشقمآشنایی من و عشقم، تا این لحظه: 18 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات آینا گلی

مامانی اومددددددددددددددد با یه سری عکس

سلام به نازدونه خودم این عکسها داغه داغه...........برای دو روز پیش هستش که زینب جون ازت گرفته   بیقه در ادامه مطلب بفرررررررررررررررمایییییییییییین این پاااااااااااایین آخ که من فدای اون پاهای کوچولوی لاک زده ت بشممممممممممممم ...
20 تير 1395

12345

سلام نازگل مامان سلام شیرینیه این روزهای منو بابایی آینا خانم گل ما یادگرفته تا 5 بشمره...یعنی تو چقدر باهوشی عشقم اینم بوس و قلب از طرفه منو بابایی   ...
23 خرداد 1395

واکسن 18 ماهگی نازگلم

سلام عشق سلام نفس بالاخره واکسن غول 18 ماهگی زده شد امیدوارم زیاد اذیت نشی،البته ایشاالله اصلا اذیت نشی...از صبح که واکسن زدی تا الان که خوب بودی امیدوارم شب هم موقع خواب همینطور آروم باشی فرشته ی کوچولوم ...
11 خرداد 1395

دخترم تاج سرم

سلام عشقم من خوبم 19 ماهگی ت مباااااااااااااااااااااااارک شما هم حسابی این روزا شیطون شدیا...از مبل بالا میری و میری رو دسته ی مبل وایمیسی  از میز بالا میری خلاصه دائم درحال کشف کارهای جدیدی و ما لذت میبریم و مواظبت هم هستیم راستی..........................اسمت رو یاد گرفتی...ازت میپرسیم اسمت چیه؟خیلی واضح و درست میگی آینا امروز با دلیل اومدم برات بنویسم...دخترم  ورودت رو به 19 ماهگی تبریگ میگم... امروز 9 خرداد 1395 دخترم 18 ماهه ش رو تموم کرده و واکسن داره خداروشکر که آخرین واکسنش هست از کارهای روزمره مون برات بگم که هر روز میبریمت پارک , کلی بدو بدو و بازی میکنی و من خوشحالم که خدا تورو به من داد تا...
9 خرداد 1395

بعد از چند ماه دوباره شروع کردم...18 ماهگی ت مبارک...با تاخیر 11 روزه

سلام به دختر ناز و قشنگ خودم من و ببخش نمیدونم میتونم بهونه بیارم که اینقدر سرم شلوغ بود یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آینا جونم منو ببخش مامانی که خیلی وقته برات ننوشتم...میدونم این روزای شیرین دیگه برنمیگرده و من لحظه به لحظه خدارو شاکرم که تورو به ما هدیه داده خیلی دختر لوس و بامزه ای شدی؛مدام پدر جون رو بوس میکنی,خاله رو بوس میکنی؛مادر جون رو و خلاصه دوست داری دل همه رو بدست بیاری با شیزین کاری هات وقتی از سرکار میرسم خونه؛همچین با دستهای کوچولوت بغلم میکنی و بهم میفهمونی که دلت برام تنگ شده،میخوام اون لحظه قورتت بدم شیرینم وهمینطور بابا داود هم از سر کار میاد کلی بغل و بوس و لوس بازی از دندونات بگم که تا الان که 17 ماه و 12 روزته ، 1...
21 ارديبهشت 1395