چجوری 9 ماه تموم شد

احساس میکنم هنوز امادگیش رو ندارم منی که این همه لحظه شماری میکردم زودتر دخترمو بغل کنم!!!!!!! الان از خودم میپرسم مریم خانم یعنی این قدر بزرگ شدی که بخوای یه موجود کوچولو رو پرورش بدی؟؟؟ یکی که مایه ی سر بلندیت بشه.واقعا چه روزایی در انتضارمه نمیدونم؟

امروز از ساعت 6 که بیدارم تمام وجودم استرسه گاهی به لبخندش فکر میکنم واز استرس خالی میشم ولی باز...

نمیدونم چطور باید حسم رو بنویسم خیلی سخته حس مادر شدن رو گفت میدونم از چهار روز دیگه ساعت 7 همه ی زندگیم قراره عوض بشه به داود میگم امروز اخرین روزیه که فقط خانم خونم از فردا  مامان خونه هم بهش اضافه میشه. 

میدونید حس عجیبی دارم میدونم  قراره یه عالمه درد بکشم ولی خودم با پای خودم میرم به سمت این درد به نظرم درداش هم باید شیرین باشه امیدوارم همه ی اون کسایی که منتظرن زودی به ارزوشون برسن

برای کودک درونم....

سلام فرزند درونم.
وقتی دوخط بی بی چک پررنگ شد,باورت سخت بود .خودت دست بکارشدی ومنو به بو حساس کردی , زود به زود خسته ام میکردی ولی باز نخواستم باورت کنم.صبرکردم تابه سن سونوگرافی برسی سخت ترین صبر دنیا.کیسه ات رادیدم ولی بازباورت نکردم تا صدای قلبت.....گریه ام گرفت,خنده ام گرفت ازاینکه تو همش 8 هفته ای .کوچولویی ولی صدای قلبت انقدربزرگ!!!!
همون موقع ازصاحب قلب خواهش کردم که به خدا التماس کنه که تمام چشم انتظارها به بو حساس بشن ,زوداحساس خستگی کنن و این صدا رو بشنون وبرای بقیه دعا کنن.

این حسی که الان دارم شاید کمی با ترس همراه باشه ولی اینم قشنگه